کودک همسری یا کودک آزاری یا مامان بازی
کودک همسری یا کودک آزاری یا مامان بازی
نگاهی به پدیده کودک همسری در کشور

نویسنده: محمد موسوی
"کودک همسری" یا "کودک آزاری" یا "مامان بازی"
یادم هست چهار یا پنج ساله که بودم، با پسر و دختربچههای همسن خودم، "مامان بازی" میکردیم. یکی از ما پسرها بهنوبت بابا میشد. یکی از دخترهای فامیل یا همسایه هم مامان. ما پسرها کمی صدایمان را بَم میکردیم برای اینکه نشان دهیم مرد خانه ماییم و آن کَس که حرف اول و آخر را در خانه میزند، ما هستیم.
بعنوان مثال، از سر کار، به منزل میآمدیم و خانم خانه برایمان در آن استکان و نعلبکیهای پلاستیکی، مثلاً چای میریخت. بعد اجاق گاز پلاستیکی را فرضاً روشن کرده و برایمان غذا میپخت. ما هم کمی سروصدا کرده! و پس از ناهار فرضی، چرت میزدیم. گاهی با اتومبیل فرضی به گردش میرفتیم و ...
دو سه سالی علاوه بر بازیهای پسرانه، بدمان نمیآمد در کنار دخترکان، مامانبازی را هم تجربه کنیم! اما مدتی بعد که کمی بزرگتر شدیم، برای خودمان اُفت میدانستیم و کسر شأنمان بود که با دختربچههای همسایه یا فامیل، مامانبازی کنیم. بجای آن با پسرکان همسن و سال خود، به کوچهها رفته و انواع و اقسام بازیها و شیطنتها را تجربه میکردیم. هفتسنگ، قایمموشک یا قایمباشک، فوتبال و ......
به این ترتیب خاطرات بچگی دهه شصت را رقم زدیم.
بگذریم.... این خاطرات شیرین را بیان کردم تا مقدمهای باشد که بگویم این مامانبازیها توسط برخی و اغلب از سر اجبار، متأسفانه هنوز هم ادامه دارد حتی در بچههای 10 تا 13 ساله. چرا گفتم متأسفانه؟ زیرا این مامانبازی دیگر از آن مامانبازیها نیست. دیگر فرضی نیست. در دنیای واقعی و در قالب ازدواج رسمی صورت میگیرد!!
طبق آمار منتشرشده از سوی مرکز آمار ایران، در بهار امسال یعنی بهار 1400، تعداد 9753 دختر 10 تا 14ساله ازدواج کردهاند که در قیاس با آمار دو سال اخیر در همان فصل، افزایشی 32 درصدی داشته و رکورد آن شکسته شده است. این ارقام تنها مربوط به ازدواجهایی است که در سازمان ثبت احوال کشور ثبت شده است و آمار واقعی به گفته کارشناسان، بسیار بیشتر از اینهاست.
این پدیده ناخوشایند در میان کارشناسان و ارگانهای بینالمللی مربوطه به "کودک همسری" شهرت دارد که افزایش آمار آن، منجر به افزایش پدیدههای دیگری چون"کودکمادر" و "کودک پدر" و حتی "کودک مطلقه" شده است.
طبق همین آمار منتشرشده از سوی مرکز آمار ایران، 172 طلاق دختربچه 10 تا 14 ساله در بهار 1400 ثبت رسمی شده است.
پدیده "کودک همسر" را میتوان از زوایای مختلف بر رسید که در ذیل، لیست شده و سپس مفصلاً به هریک از آنها خواهیم پرداخت:
1- نگاه شرع و قانون به این پدیده
2- نگاه عرف و جامعه به این پدیده
3- آسیبهای روحی، روانی، جسمی، اجتماعی و ... به کودکهمسر
4- راهکارها
1- بررسی پدیده "کودک همسر" از منظر شرع و قانون:
ماده 1041 قانون مدنی مصوب 1379 اظهار میدارد:
«نکاح اناث قبل از رسیدن به سن 15 سال تمام و نکاح ذکور قبل از رسیدن به سن 18 سال تمام ممنوع است. معذلک در مواردی که مصالحی اقتضاء کند، با پیشنهاد مدعیالعموم و تصویب محکمه، ممکن است استثناء معافیت از شرط سن اعطاء شود ولی در هر حال، این معافیت نمیتواند به اناثی داده شود که کمتر از 13 سال تمام و به ذکوری شامل گردد که کمتر از 15 سال تمام دارند.
عقد نکاح دختر قبل از رسیدن به سن 13 سال تمام شمسی و پسر قبل از رسیدن به سن 15 سال تمام شمسی منوط است به اذن ولی به شرط رعایت مصلحت و با تشخیص دادگاه صالح».
این قانون در جلسه علنی مورخه 27 آذرماه 1379 مجلس شورای اسلامی تصویب و در تاریخ 1381/4/1 با اصلاحاتی در عنوان و متن، به تصویب مجمع تشخیص مصلحت نظام رسید.
بنابراین طبق ماده 1041 قانون مدنی، ازدواج دختران قبل از سن 15 سالگی و پسران قبل از سن 18 سالگی ممنوع است مگر بنا بر شرایط و مصالح مقتضی، و البته با تشخیص دادگاه صالح که در این صورت، سن دختر تا 13 سال و سن پسر تا 15 سال قابل تقلیل است. در جایی دیگر از همین ماده ذکر شده که ازدواج دختر زیر ۱۳ سال و پسر زیر ۱۵ سال منوط است به تشخیص دادگاه صالح به اضافه اجازه ولی به شرط رعایت مصلحت!!
همانطور که مشاهده میکنید در متن این ماده از قانون مدنی، هیچ اشاره و استنادی به آیه یا آیات قرآنی و یا احادیث و روایات اسلامی نشده است. نگارنده با جستجوی اینترنتی، مطلبی که بیانگر نگاه صریح و واضح اسلام به این پدیده باشد، نیافتم. تنها مطلب قابل ذکری که یافت شد، چکیده یا خلاصهای از یک مقاله پژوهشی نوشته خانم صدیقه شکورنژاد، استادیار مطالعات زنان در دانشگاه تهران بود که ظاهراً در فصلنامه "پژوهشنامه زنان"، سال یازدهم، شماره 3، پاییز 1399 به چاپ رسیده است.
متن چکیده موصوف از این قرار است:
«در این مقاله استدلال شده است که کودکهمسری در قرآن تجویز نشده و حتی به آن اشارهای نشده است و آموزههای قرآنی درباره ازدواج و ارتباط شوهران با زنانشان با آن سازگاری ندارد. بنابراین به نظر میرسد که ماده 1041 قانون مدنی (ماده فوقالذکر) درباره ازدواج کودکان، هیچ دلیل قانونی ندارد. این پدیده از احکام تأسیسی اسلام نبوده و حکم به جواز آن در فقه باید در بافت فرهنگی، اجتماعی و تاریخی فهمیده شود. با توجه به آثار و تبعات ناگوار آن برای کودکان و جامعه، بازنگری در ماده قانونی مذکور و اصلاح آن، ضروری و ممکن به نظر میرسد».
نظر نگارنده به نظر نویسنده مقاله فوقالذکر نزدیک است و با توجه به نبود آیات قرآنی و احادیث و روایات مربوطه و همچنین عدم پیشنهاد یا توصیه کلیت اسلام به ازدواج در سنین پایین، به نظر میرسد که در ماده 1041 قانون مدنی بایستی بازنگری و تجدیدنظر صورت گیرد. به این ترتیب که اولاً سن قانونی ازدواج مخصوصاً سن دختران، بالاتر در نظر گرفته شود و ثانیاً استثنائات نیز برداشته شود به نحوی که تحت هیچ شرایطی حتی با اذن و رضایت ولی، هیچ محکمهای قادر به صدور رأی مبنی بر ازدواج دختران و پسران کمسن و سال نباشد.
2- نگاه عرف و جامعه به پدیده "فرزند همسر":
پرواضح است که کلیت جامعه نسبت به این پدیده، نگاه مثبتی ندارد. کافی است واکنش مردم در فضای مجازی در مورد سریال "بچهمهندس" که در سال 1397 از شبکه دو صداوسیما پخش شد را در آن مقطع مرور کنید. در این سریال، آشکارا به تبلیغ و ترویج "کودکهمسری" پرداخته میشود. کاری به صداوسیمای میلی ندارم که بدون توجه به خواست اکثریت مردم، پدیدهای مغموم از نظر ملت را ترویج مینماید. اما تنها از واکنشهای مردم به این سریال میتوان بهراحتی استنباط نمود که اکثریت قریب به اتفاق مردم ما پدیدهی "کودکهمسری" را قبول نداشته و حتی آن را قبیح میدانند.
بهرحال متأسفانه برخی مردم در روستاها و قومیتهای مختلف کشور، به هر دلیلی از کودکهمسری استقبال و حتی شاهد افزایش و رواج آن مخصوصاً در نقاط محروم هستیم. عوامل متعددی در این امر مؤثرند که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:
الف- فقر و اوضاع نابسامان مالی خانواده خصوصاً خانواده دختر بطوریکه در برخی مواقع حاضرند در قبال عقد نکاح دختر کوچک خود با مردی متمول (حتی با فاصله سنی زیاد) و با کم کردن تعداد افراد خانواده و درنتیجه صرف هزینههای کمتر، و همچنین اخذ مبالغی تحت عنوان شیربها و از این قبیل از آقای داماد، اندکی به اوضاع نابسامان اقتصاد خانواده کمک کنند.
بطور کلی شیوه و روش زندگی برخی از خانوادههایی که با فقر بسیار، دستوپنجه نرم میکنند خصوصاً در روستاها و نقاط محروم، بر اساس "فرزند بیشتر، زندگی بهتر" پایهریزی میشود. بدینگونه که هرچه تعداد فرزندان بیشتر باشد، وضع اقتصادی بهتری خواهند داشت. اگر فرزند پسر بود، میتواند از همان سنین کودکی، نانآور خانواده باشد. اگر دختر بود، در همان سنین کم، او را به عقد مردی متمول و بدون در نظر گرفتن فاصله سنی، درآورده و در قبال آن مبلغی دریافت میکنند تا آن را مرهم یکی از زخمهای زندگی خود نمایند. زخمی هرچند از نظر ما کوچک اما برای آنها بسیار عظیم و دردآور.
شاید در نگاه اول و از نظر ما، این کار آنها شرمآور و ننگین باشد. اما بایستی در نظر داشت که این رفتار و این شیوه زندگی نادرست، نسلاندرنسل و در طی سالیان دراز در آنها نهادینه شده و به یک سنت، عادت و فرهنگ غلط تبدیل شده است.
ضمن اینکه ما در خانه خود، زیر باد کولر یا در کنار بخاری، دارای انشعابات آب، برق، گاز، تلفن و بهرهمند از آب گرم و سرد، حمام داغ، غذاهای نه آنچنانی اما صد مرتبه بهتر از آنها و نهایتاً دارای سقفی بالای سرمان، هرگز شرایط بحرانی آنها را در چادرهای برافراشته در بیابان و در فصل گرما و سرما وقتی حتی آبی برای خوردن ندارند، درک نمیکنیم.
ب- فقر فرهنگی:
برخی از اقوام کشورمان، این پدیده را جزء سنتهای ارزنده خود پنداشته و مانند واجبات مذهبی میدانند و بایستی تحت هر شرایط، بطور رسمی و غیررسمی، این فریضه را به انجام رسانند! غافل از آسیبهای روحی و جسمی متعددی که به کودک وارد میشود که در سطور بعد به آنها اشاره خواهد شد.
توجه کنید که میگوییم فقر فرهنگی و این ربطی به فقر اقتصادی ندارد. کمااینکه خانوادهای ثروتمند و متمول از یک قومیت خاص، دختر یا پسر کوچک خود را به عقد پسر یا دختری از خانوادهای مرفه از همان قوم و تبار درمیآورد؛ و هر دو خانواده هم راضی از این وصلت مبارک!!
در برخی مواقع حتی اگر عقل دختر یا پسربچه هم قد دهد و سره را از ناسره تشخیص داده و با این ازدواج مخالفت نماید، پای سایر اعضای خانواده خصوصاً پدر و برادر و حتی پای سایر فامیلهای نزدیک مانند دایی، عمو و ... نیز به این بلبشو باز شده و درنهایت کودک را مجبور میکنند تا به این ازدواج ناخواسته تن دردهد. اینجاست که خلأ قانونی که در این مورد، حامی کودکان بوده و از آنها حمایت کند، احساس شده و بهانهای میشود برای رسانههای آن سوی آبها مبنی بر اینکه این خلأ قانونی ناشی از عدم احترام به حقوق بشر در کشور است و پای سازمانهای بینالمللی مانند یونیسف و شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد نیز به میان میآید.
حتی اگر کودکی به اقتضای سنش، قادر به درک اتفاقات پیرامونش نباشد و از سر کیف و شیطنت کودکانه، به ازدواج با دیگری تن در دهد، باز هم در حق او ظلم شده است. زیرا فهم و عقلش هنوز کامل نیست و کودک بر اساس این عقل نابالغ، تصمیم گرفته است. در این صورت نیز ارگانهای بینالمللی مربوطه میتوانند به این مسأله ورود کنند.
ج- فقر دانش:
منظور از فقر دانش، نبود سواد آکادمیک نیست. زیرا فرد، صرف داشتن سواد و تحصیلات آکادمیک، دارای دانش نیست. منظور از دانش در اینجا، بینش و دیدگاه فرد به زندگی و اتفاقات جاری در آن اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... و بکارگیری این بینش در تجزیهوتحلیل، مدیریت و حل مسائل در قلمرو خانواده و کل جامعه میباشد.
البته که تحصیلات آکادمیک در شکلگیری دانش مدنظر ما مؤثر است و متأسفانه نقاط محروم از این قسمت ضربه میخورند. کسب دانش علوم ریاضی، تجربی و از این دست میتواند سطح بینش فرد را نسبت به زندگی خود در خانواده و جامعه بالا ببرد و منجر به پیشرفت کشور در حوزههای عمرانی، پزشکی و ... گردد. اما هستند افرادی که با داشتن مدارک بالای تحصیلی، حتی از عهده تجزیه و تحلیل کوچکترین مسائل زندگی شخصی خود عاجزند چه رسد به مسائل کلان کشور و جهان. متأسفانه وجود اینگونه افراد، چندان نفعی به پیشبرد کشور ندارد و گاهاً حتی میتوانند مضر هم باشند. از نظر نگارنده، ریشه این مشکل، در سیستم فشل، کهنه و ضعیف آموزش و پرورش میباشد که خود مبحثی جداگانه است و در این مقال نمیگنجد.
از آن سو، هستند افرادی که کاملاً بیسواد یا دارای تحصیلات در حد ابتدایی میباشند؛ اما بهخوبی، زندگی خود و اطرافیان را با ابزار دانش و شناخت محیط پیرامون، مدیریت کرده و ارتقاء دادهاند و حتی در مسائل کلان هم صاحبنظر هستند. اگر امکان تحصیلات آکادمیک برای این افراد مهیا میشد، شاید دانش هرچند اندک آنها به نبوغ مبدل میگشت.
در قسمت فقر فرهنگی ذکر شد که ممکن است خانوادهای متمکن، دختر یا پسر کوچک خود را بعلت ارج نهادن به سنتهای غلط و قدیمی، به ازدواج کودکی دیگر از خانوادهای دیگر درآورد. مسلم است که این خانواده دچار فقر فرهنگی است که این خود ناشی از فقر دانش است. درواقع سطح بالای دانش میتواند به ارتقاء فرهنگ فردی و متعاقباً ارتقاء فرهنگ جمعی (خانواده، جامعه شهری یا روستایی، کل جمعیت کشور) منجر شود و فرهنگ بالای جمعی نیز، سنتهای رایج و غلط را برنمیتابد.
3- آسیبهای روحی، روانی، جسمی، اجتماعی و ... به "کودکهمسر"
آسیبهای ناشی از این پدیده خصوصاً در دختران، بعضاً حتی جبرانناپذیر است:
رشد ناکافی بدن از لحاظ جنسی و جسمی خصوصاً لگن و اندام زنانه، غیرمنظم شدن هورمونهای مترشحه غدد جنسی و عادت ماهیانه، پدر یا مادر شدن زودهنگام کودک و تبعات ناشی از آن، عدم رشد عاطفی بهموقع، افسردگی، احساس قربانی شدن در کودک، بازماندن از تحصیل و .... که هرکدام از اینها بهتنهایی کافی است تا کودک در بزرگسالی دچار کمبودهای روحی و عاطفی شدیدی شده و او را از تبدیل شدن به یک شهروند عادی بازدارد.
4- راهکارها:
برخی راهکارها در عوامل ایجاد و ماندگاری این پدیده در بین برخی از مردم، مستتر است. برخی دیگر نیز همت قوای سهگانه را میطلبد.
اولین و مؤثرترین راهکاری که به ذهن میرسد، تدوین، تصویب و اجرایی شدن قانون حمایت از کودکان در این زمینه است. همانگونه که در سطور فوق نیز اشاره شد، خلأ قانونی در این حوزه، کاملاً مشهود است. بهجاست که نمایندگان و دولت در این زمینه، لایحهها و طرحهای جدیتر و محکمتری را تصویب و در سراسر کشور، لازمالاجرا و پدیده "کودکهمسری" را جرمانگاری نمایند به گونهای که اولاً هیچ کودکی تا قبل از رسیدن به سن خاص تعیینشده در این قانون و بدون هیچ استثناء و شرایطی، حتی با رضایت ولی و تمایل خودش، قادر به ازدواج نباشد. ثانیاً در صورت تخلف از قانون و تهدید و اجبار والدین یا اطرافیان و خویشان کودک به ازدواج او با دیگری به صورت رسمی یا غیرسمی، دست قوه قضائیه جهت برخورد با این متخلفان، باز بوده و مجازاتها و حدود تعیینشده در قانون مذکور را در مورد آنها به اجرا بگذارد.
راهکارهای دیگر شامل افزایش سطح سواد، دانش و فرهنگ مانند ترویج غلطانگاری سنتهای رایج قدیمی در میان اقوام و همچنین شناساندن آسیبهای اجتماعی، روحی و جسمی به کودکهمسران با استفاده از رسانههای جمعی مانند صداوسیما، شبکههای مجازی، روزنامهها، مجلات و ... ، بکارگیری آموزش و پرورش از طریق کتب درسی و اقدامات فرهنگی در این خصوص، بهبود اوضاع اقتصادی کشور و درنتیجه خانوادهها مخصوصاً در مناطق محروم میباشد.
کلام آخر:
ایران در میان کشورهای جهان، رتبه دوم را پس از کشور گینه، از نظر سن ازدواج دارا است. سن ازدواج در گینه، 12 و در ایران، 13 سال است. پس از ایران کشورهای بولیوی، ونزوئلا، ماداگاسکار و موزامبیک با حداقل سن 14 سال قرار دارند که در کل، بنظر میرسد نبود فرهنگسازی و دانش عمومی در این زمینه، دلیل پررنگتر و موجهتری برای بروز پدیده "کودکهمسر" در این کشورها باشد تا دلایل اقتصادی.
هرکدام از راهکارهای ارائهشدهی فوق نیز صاف کردن مسیر و عدم سنگاندازی ارگانهای مربوطه را میطلبد که شرح هریک مثنوی هفتاد من است.
یکی از ارکان پیشرفت و توسعهی پایدار کشورها، حذف سنتهای رایج و غلط قدیمی است که سالهاست نسلاندرنسل در سینهها حفظ و به نسل کنونی انتقال داده شده. امید که روزی سنت نادرست "کودکهمسری" در این مملکت، ریشهکن شود.
نظر شما :