غزلیات خواجه حافظ شیرازی
غزل شماره ۱۵ حافظ - ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

"غزلیات خواجه حافظ شیرازی"
«غزل شماره 15»
**ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت **
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد راه دل عشاق زد آن چشم خماری تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی دور است سر آب از این بادیه هش دار تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل ای قصر دلافروز که منزلگه انسی حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد |
و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت اندیشه آمرزش و پروای ثوابت پیداست از این شیوه که مست است شرابت تا باز چه اندیشه کند رأی صوابت پیداست نگارا که بلند است جنابت تا غول بیابان نفریبد به سرابت باری به غلط صرف شد ایام شبابت یارب مکناد آفت ایام، خرابت صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت |
نظر شما :